سهشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵
شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵
دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵
هفته پيش رکسانا اومده بود با مامانش خونه ما. 2-3 ساعتي با هم بازي کرديم با کلي کتک کاري و مو کشيدنو انگشت تو چشم هم کردنو حسودي کردن و .....
ولي بدون اينکه مامانامون متوجه بشن با هم قرار گذاشتيم که وقتي مامان رکسانا خواست ببرش خونه يک کاري کنيم که نرن. و شب خونه ما بخوابن ولي مسل اينکه اين مامانا متوجه خواسته هاي ما نيستن و اخرش هم کار خودشونو ميکنن. خودمونيم ولي ما هم از مبارزه کم نمياريم



