بدون شرح
ديروز وقتي داشتم ميبردمش مهد تو راه يک خانومي رو ديد که با سگش داره قدم ميزنه هم سگ و هم صاحب سگ کمي چاق بودن برگشت گفت ماماني اينا چقدر کلفتن. اين اصطلاحو از خانواده باباش ياد گرفته. يکي دو ماهي هم هست که تو عالم خيالش همش با يکي داره حرف ميزنه مخصوصآ با ميا که دوست صميمي مهدش بود که ديگه نمياد مهد. همه جا اونو با خودش ميبره حتي تو ماشين ميشونش و کمر بندشو هم ميبنده جوري شده که شب ها هم خوابشو ميبينه و صداش ميکنه. خلاصه که اين ميا خانوم تو زندگي ما حضور دايمي دارن اين هم خواهد گذشت
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home