Jasmine's Weblog

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

دور دوم کلاس شناش شروع شده. ديگه بهشون از اين چيز ميزا نميبندن که نرن زير آب و دارن واقعا شنا يادشون ميدن. منکه خيلي هيجان زدم از اين موضوع . از اينکه ياسي 100% به حرف معلمش گوش ميده و به بقيه بچه ها رقابت ميکنه بيشتر خوشحالم. يک خوبي ديگه هم که داره اينه که وقتي مياد خونه از خستگي حال نداره تکون بخوره و شب زود ميره ميخوابه.
ديروز به من ميگفت ماماني من آريانا به دنيا بياد ميخوام همش بغلش کنم گفتم خوب باشه مامان خيلي خوبه گفت اگر خاله لاله يا خاله لعيا هم بيان خونمون من نميدم اونا بغل کننا دوزاريم افتاد که جريان چيه. بعد گفت مامان من ميخوام بهش شير هم از ميميهام بدم. گفتم آخه ميميهاي شما که شير نداره بلوزشو زد بالا ميميهاشو نشونم داد گفت آهان داره همش دارم گوشت و مرغ ميخورم که زود گنده بشن که شير داشته باشن. يک وقتهايي هم مياد ميگه مامان تو اصلا تو شيکمت بيبي نداري هيچي نداري ميگم پس چرا شيکمم اينقدر گندست ميگه غذا زياد خوردي. خلاصه سالي که نکوست از بهارش پيداست